loading...
دانلود فیلم های 2017
تبلیغات محیطی
reza بازدید : 1438 نظرات (0)

 نام رمان : انسانم آرزوست 

 نویسنده : مهتاب.ا.ک کاربر انجمن نودهشتیا

 حجم کتاب : ۲٫۱ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۸ (کتابچه) – ۰٫۲ (ePub) – اندروید ۰٫۷ (APK) 

 ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK

 تعداد صفحات : ۱۹۶

 خلاصه داستان :

توی زندگی هر کسی یک سری لحظات خاص هست… لحظاتی که باعث گرفتن تصمیماتی میشن… تصمیمی که میتونه کل زندگی فرد رو دچار تحول کنه… همون لحظات عجیب و سرنوشت ساز!!
برای من اون لحظه وقتی اتفاق افتاد که با بی حوصلگی مقابل تلوزیون نشسته بودم و بی هدف کانال هارو عوض میکردم! با لباس های راحتیِ گشاد، موهای شلخته و چشم های خوابالوده!
اره!!! همیشه این لحظه های بزرگ مثل تو فیلم ها شگفت انگیز نیست! گاهی این لحظه های خیلی بزرگ تو موقعیت های خیلی کوچیک رخ میدن!!
 من هم داشتم همینطور کانال عوض میکردم که به اخبار برخوردم… طبیعتا بخاطر شغل و حرفه ام معمولا زیاد اخبار گوش میکردم و اون لحظه ی بزرگ زندگی من هم همون موقع اتفاق افتاد… با شنیدن تیتر خبر: “انسانم آرزوست!!!”

قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

 پسورد : www.98ia.com

 منبع : wWw.98iA.Com

 با تشکر از مهتاب.ا.ک عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

 دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

 دانلود کتاب برای کلیه ی گوشی های موبایل (نسخه PDF)

 دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

 دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

 دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

 دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

 

 قسمتی از متن رمان :

_سلام علیکم!
_علیکم السلام!
_راحت باشین…تو این کمپ اکثرآ یا فارسی بلدن یا انگلیسی!
لبخند میزنم وبه سمت مرد سیاه پوست قد بلندی که به من سلام داده بود سری تکون میدم…از کنارش رد میشم…چه بوی بدی میده!
_اینجا اتاق شماست خانم!من همیشه پایین هستم…هرکاری داشتین بمن بگید!
سری تکون میدم…
_ببخشید؟
زنی که ایرانیه می ایسته و بسمتم برمیگرده:
_بله؟
_اینجا تنها ایرانی شمایید؟
لبخندی میزنه و میگه:
_نه…دکتر،مسئول کمپ و خیلی های دیگه اینجا ایرانی هستن….نگران نباش اینجا احساس غریبی نمیکنی!!!در ضمن…خیالت راحت…اینجا امنه!!!
با خجالت سرمو پایین میندازم و درو میبندم….کوله پشتیمو میذارم کنار در و با دقت اطرافو بررسی میکنم…خدارو شکر اتاق تمیزه و همه چی بوی نویی میده!!!منی که به شدت وسواس دارم چطور میخوام اینجا دووم بیارم خدا میدونه!!!قدم زنون به سمت تخت چوبی کنار اتاق میرم و روش میشینم….از همونجا دستمو دراز میکنم و کرکره ی پنجره ی کوچیک بالای تخت رو کنار میزنم..به محض دیدن ۵تا سرباز قد بلند سیاه پوست سریع کرکره رو به حالت اولش بر میگردونم و نفسمو با شدت فوت میکنم….دراز میکشم روی تخت…پوتینامو قبلش در میارم البته!!!!!
دستامو میزنم زیر سرم ،به سقف بلند زرد رنگ و ترک خورده ی اتاق خیره میشم…چی میشه اگه اینجا زلزله بیاد!؟
سرمو به شدت تکون میدم تا از شر این افکار منفی و ازار دهنده خلاص بشم و از جام بلند میشم…یکراست میرم سمت دوربینم…درش میارم… چکش میکنم…همه چیش روبه راهه شکر خدا!!!کلید اتاق رو بر میدارم و میرم سمت راهرو…از پایین خیلی سر و صدا میاد…میرم سمت راه پله ها و تقریبا خودمو به سمت طبقه ی همکف شوت میکنم….اوف…این پایین چقدر گرمه!!!!روسریمو باز میکنم و میبندم دور سرم و دسته هاشو میپیچم توی همو بالای سرم گره میزنم…

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
بک لینک